استادی می گفت در کلاس حرف بزنید، اشکال کنید، طلبه باید پویا باشد. بعد لبخندی زد و گفت البته حرف حساب بزنید. استادی در کلاسش متعجب بود که چرا یکی از شاگردانش تا به حال حرفی نزده است. روزی خواست او را به حرف وادارد به او اشاره کرد و گفت ببخشید ادامه مطلب در کتاب شما چه چیزی نوشته شده است. شاگرد کمی مِنّ و مِنّ کرد و به جای انت خبیرٌ گفت: در کتاب من نوشته است انت خرٌ..
استاد که حالش گرفته شده بود زیر لب گفت همون لال باشی بهتر است.